پارت سیزده :

سعید تمام بدهی هایش را پرداخت کرد... دیگر مثل قبل ساکت و عصبانی نبود گاهی با وحید شوخی می کرد و بیشتر حرف میزد و من که از خانواده ام طرد شده بودم دلخوشی های این خانواده که به من پناه داده بودند برایم بسیار مهم شده بود.

بدون اینکه به کسی بگویم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.